۴- مهربان مهربان

ساخت وبلاگ

- موضوعات این صفحه :

1- مهربان مهربان یادش بخیر

2- مخمس

3-غزل

----------------------------------------------------

----------------------------------------------------

1-مهربان مهربان یادش بخیر

هوالعلی الاعلی

اللهم صل علی امیرالمومنین علی بن ابی طالب علیه السلام

با سلام و درود به روح بلند فرزانه مرد سیر و طیر 

مطلع الانوار و شمس الابرار

حضرت علامه الخیرالحاج شیخ محمد باقر ساعدی خراسانی 

(قدس)

اما بعد،*دنیا در گذر است ، شنیده ایم که محمود غزنوی شب دی ؛ شراب خورد و شبش جمله در سمور گذشت ؛ گدای گوشه نشینی لب تنور گرفت ؛ شب سمور بر آن بینوای عور گذشت ؛ علی الصباح بزد نعره که ای محمود ؛ شب سمور گذشت و لب تنور گذشت.* 

باز بینی و باز خوانی مکتوبات و دست نوشته های بزرگان و اولیاء طریقت برای اهل طریق ،همواره شور انگیز بوده وموجبات شوق مجدد و ذوقی مضاعف را فراهم ساخته است . در عین حال این مکتوبات چراغ فروزانی است که در همه اوقات میتوان از آن بهرره گرفت و در بیان موضوعات به آن استناد ورزید .  

در اینجا برای دوستی،برای محبت فقط ، یکی از این دست نوشته ها که در واقع بیست و نهمین نامه از نامه هایی است که پیر بزرگوارم  قبول زحمت فرموده بود وبرای فقیر سراپا تقصیر ارسال داشته بود را ، تا حدودی که در حفظ امانات فقری خللی وارد نشود ، نعل به نعل باز نویسی می کنم . حق یا علی مدد .

  بسمه تعالی 

٧٨٦

هو

العلی

تنت به ناز طبیبان نیازمند مباد...........وجود نازکت آزرده گزند مباد 

دوست مکرم وشفیق معظم،سالک محترم جناب آقای سعید خلیقی دام عمره العالی.امید است همواره سلامت و در کلیه امور موفق باشید.همان طور که تلفنی عرض شد نامه جناب عالی رسید و از خط شیوای آن کمال حظ برده و خوشحال شدم .از خدای تعالی خواستارم خط وبسط شما مشمول توجهات خدا و موالیان ائمه هدی قرار به گیرد،شاعری گفته 

(*خط حسن کمال مرء...........ان کان لعالم فاحسن*)

خط خوب دلیل بر کمال مرد است ویژه که خطاط عالم هم باشد. اما آنچه راجع به مطلع (زبده الاسرار) باید گفت ، حدیثی از رسول مکرم(ص)رسیده است (کلُ امرٍ ذیبالٍ لم یبدء فیه ببسم الله فهو ابتر) در آغاز هر کار شایسته ای که بسم الله الرحمن الرحیم گفته نه شود آن کار به سامان نه می رسد. مرحوم صفی هم با توجه به این حدیث آغاز نامه و کتاب خویش را به ذکر بسمله شروع کرده است ، چنان که نظامی هم در آغاز مخزن الاسرار می گوید ،بسم الله الرحمن الرحیم  هست کلید در گنج حکیم. فاتحه نکوست وختم سخن؛نام خدایت برا و ختم کن  .و آن چه شما تذکر داده اید و اشاره به نقطه بسم الله کرده که حضرت مولی فرموده(انا نقطهُ تحت باء بسم الله)  شاعری زیبا سروده است . 

(منم آن نقطه بالای فاء فوق ایدیهم؛که در وقت تنزل تحت بسم الله بایم). اشاره به مقام ترفع وتنزل حضرت مولی علیه السلام است که در هنگام ترفع نقطه فاء (فوق ایدیهم) میباشد که کسی جز خدا به مقام ترفع من پی نه می برد و در هنگام تنزل نقطه تحت باء (بسم الله) که هیچ عمل خیری از عبادات ومعاملات بدون ولایت من سامان نه می پذیرد .

و یا علی گفتن حق هم به همین معنی است (یا علی گو تا که سامان یابی از اعمال خود)

آری همان طور که نوشته اید ذرات عالم با انسان سخن می گویند و از توجه حق و یکتائی مطلق او را گوشتزد  .مولوی گوید جمله ذرات جهان اندر نهان، با تو گویانند روزان و شبان .ما سمیعیم و بصیریم و هشیم ، با شما نا محرمان ما خامشیم. بدیهی است خدا در همه حالات با ماست و از رگ گردن بما نزدیکتراست. چشم بینائی لازم است که خدا را در همه ذرات مشاهده کند و یقین که هر چیزی خوب و به جای خود به کار رفته است و خطایی در آفرینش نبوده است.

افراد بشر از یک پدر و مادر به وجود آمده اند، حالات انسان مختلف است و چنان که نوشته اید گاهی چنین اند وهنگامی چنان وبسیاری از آن ها سرگردانند، رفع سرگردانی انسان بسته به ایمان به خدا و دستورهای اوست هر گاه انسان به اوامر الهی توجه داشته باشد ونواهی او را ترک کند سرگردانی نه خواهد داشت.حیرت زدگی در خدا خوب است وسرگردانی در امور دنیا نامطلوب ،پیغمبر فرموده(رب زدنی فبک تحیرا)حیرت مرا در خودت روزافزون کن.

*دنیا در گذر است ، شنیده ایم که محمود غزنوی شب دی ؛ شراب خورد و شبش جمله در سمور گذشت ؛ گدای گوشه نشینی لب تنور گرفت ؛ شب سمور بر آن بینوای عور گذشت ؛ علی الصباح بزد نعره که ای محمود ؛ شب سمور گذشت و لب تنور گذشت.* ..................(این بخش از نامه امانات است).............................

پیغمبر فرموده : هرگاه خواهان گشایشی هستی همواره با وضو باش . امروز نامه آقای شمس اللهی ارسال داشتم ،و ابلاغ سلام و از ناراحتی فرزندش اظهار تاسف کردم خدای تعالی به برکات آل محمد به آن طفل ترحم فرماید ودل والدینش را به شفای او خرسند فرماید.

                                     خدایار  مولی نگهدار 

                                      محمد باقر ساعدی

----------------------------------------------------

----------------------------------------------------

2- مخمس                                                

هوالعلی الاعلی

ازحصار سینه ام شد دل برون.......رفت بالاتر ز سقف بیستون

کاسه اوهام کردم واژگون.......گشته ام عاری ز خواب و از سکون

من سراپا گوش و پیرم ارغنون

ساعدی ای مظهر راه صفی.......واقفی از جمله اسرار خفی

جان به موج بحر تو کم از کفی.......یک نظر کن بر فقیران وفی

کرده عشقت سینه ها را غرق خون

گوشه گیری در جوار آن علی.......همچو حیرت سالکان را مشعلی

ممکن از شوق تو گشته منجلی.......دل ز دیدار رخت شد صیقلی

دیو و جن را کرده تدبیرت زبون

تو ز منظورعلی آموختی.......آنچه بر جان عشیق افروختی

سبحه و سجاده یکجا سوختی.......سالکان را به لباسی دوختی

پای کوبان فارغ ازچندین و چون

ساقیا در این خراباتم شبی.......جام را پر کن از آن می تا لبی

نیست ما را جز وصالت مطلبی.......هم نباشد جز تو ما را مذهبی

بند ها را بگسلم یابم درون

تا در آغوشت کشم ای بی مثال.......زنده گردم از دمت یابم کمال

عاشقانه،عارفانه،بی ملال.......سر به دامانش نهم ای دل منال

چون صفی،اینک سعادت رهنمون

در خراباتم به کف جام شراب.......کرده ای تلقین مرا اذکار ناب

هستم ار جامت خراب اندر خراب.......می توانم بود خاک بوتراب

بین مرا با دیده ای غرقه به خون

مرده ای هستم به ظاهر زنده ای.......پای در گل،سر به زیر افکنده ای

از قطار قافله وامانده ای.......بر وجود نازنینت بنده ای

کرده ای پاک از همه تردم کنون

هرغریقی تشنه ی دریای توست.......دیده ها گریان کنون در پای توست

دستگیری حکمت والای توست.......مست،عالم از می و صهبای توست

چرخ را بین می زند چزخ از جنون

بیخود از خود،عاشق و مستیم ما.......بی شک از خوف و رجا رستیم 

از تکلم دم فرو بستیم ما.......چون فقیر ساعدی هستیم ما

واله و شیدا و مجنونم کنون

----------------------------------------------------

----------------------------------------------------

3- غزل 

هُو

۱۴۱

به یاد فرزانه مرد ایمان و توحید، حضرت ساعدی  کبیر،سعادتعلی شاه نعمت اللهی صفی علی شاهی  رضوان الله تعالی علیه. 

هوالعلی الاعلی 

شکر ایزد که بیگانه ام نخوانده ای 
گره گشا  و   کارسازم   تو بوده ای 

چشم   جادو  را   نقاب در کشیده ای 
تا که جان را به شرار طلب سوخته ای 

تو ای زلال جاریِ سراپرده ی دل
به نور وَلا مُرشد و دلیل بوده ای

تو به اقلیم جنون و قُلزُم جذبات 
امواج معرفت را اعتبار بوده ای

جوارح طبع و طبیعت را شکوفه  آرا،
طلوع دوباره اشراق به آفاق بوده ای

زادِ راه  را   عشقی  و     آب حیات
آری زِ چشمه ای رفیع آغاز گشته ای 

توبر فراز اَنجم ایمان ،  اَختری بخدا
که دست مشتاق،به شفقت گرفته ای

از کَرَم درب انوار و بارقاتِ ملکوت، 
به روی فقیران سعادت  گشوده ای

قامت  استوار  علمی ،  به حُسن  و ادب 
گوی محبت  ز رقیبان میدان ربوده ای

جام مکرر انفاس قدسیت  ای جان
مستان طریقت را میِ ناب بوده ای 

ساعدی(ره) ،   ای عزیز  باقی و جاوید
همواره فقیرمحتاج را سلیمان بوده ای .

فقیرالاحقر

غیرتعلی گیلانی 

----------------------------------------------------

----------------------------------------------------

(نظر بر قدم -- سفر در وطن -- خلوت در انجمن)...
ما را در سایت (نظر بر قدم -- سفر در وطن -- خلوت در انجمن) دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 0sufisafinaamehd بازدید : 207 تاريخ : جمعه 9 تير 1396 ساعت: 14:49